از رندی حافظ تا سیلی ویل اسمیت
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۸۰۸۲۲۰
عصر ایران؛ هومان دوراندیش- شبی که ویل اسمیت در مراسم اسکار به کریس راک سیلی زد، مجلۀ "فیلم امروز" در صفحۀ اینستاگرامش نوشت: «هنوز توضیحی در مورد واقعی یا ساختگی بودن این اتفاق ارائه نشده اما اگر این درگیری کوتاه، برنامهریزی شده باشد باید آن را نمایش موفقی دانست چراکه توسط شبکههای اجتماعی در سراسر دنیا به شکل انفجاری وایرال شده است؛ نکتهای که مطمئنا جزو اهداف اسکار بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگر گردانندگان نشریۀ معتبر "فیلم امروز" (همان مجلۀ "فیلم" سابق") با تردید این احتمال را مطرح کردند که آن سیلی از قبل برنامهریزی شده بود، در عوض بسیاری از ایرانیان در فضای مجازی قاطعانه مدعی شدند که کل این ماجرا یک "نمایش" و هدف از آن هم گرم شدن بازار اسکار بوده است.
اما چرا امسال مراسم اسکار باید به شکلی تصنعی گرم میشد؟ لابد چون جهان سرگرم جنگ اوکراین است. دلایل دیگری هم میتوان ردیف کرد ولی احتمالا این دلیل قویتر از سایر دلایل است.
به هر حال بسیار زود معلوم شد که ویل اسمیت و کریس راک عروسکهای خیمهشببازی نبودهاند و سیلی اسمیت به راک واقعا برآمده از خشم بوده و برگزارکنندگان مراسم اسکار هم از وقوع این واقعۀ بینظیر شوکه شدهاند.
اما سوال اساسی این است که چرا بسیاری از ما ایرانیان همیشه کاسهای زیر نیمکاسه میبینیم؟ چرا هر رویداد مهمی را یک "بازی" میدانیم؟
شاید دلیلش این باشد که در طول تاریخ زیاد بازی خوردهایم و مراقبیم که مبادا دوباره بازی بخوریم. شاید هم چونکه در زندگی روزمره زیاد به یکدیگر دروغ میگوییم و سر همدیگر را کلاه میگذاریم، همیشه نگرانیم کسی یا کسانی دروغی را به عنوان راست به خورد ما بدهند و کلاه ما را بردارند و به ریش ما بخندند. در هر صورت برای بسیاری از ما، وقایع بزرگ همیشه پشتپردهای دارند که دقت در آن پشت پرده، اصالت آنچه را که روی پرده میگذرد، زیر سوال میبرد.
رژیم شاه بالاترین روابط ممکن را با ایالات متحدۀ آمریکا داشت. مردم ایران به دلایل گوناگون از آن رژیم بیزار شدند و به خیابان آمدند و با انقلاب سرنگونش کردند. کسانی که سن بیشتری دارند، حتما به یاد دارند در دهۀ 60 بسیاری از افراد عادییی که در راهپیماییهای سال 57 شرکت میکردند و مرگ بر شاه میگفتند، در تحلیلهای سیاسی مضحکشان مدعی بودند "آمریکاییها شاه را بردند و آخوندها را آوردند".
کسانی که چنین ادعایی داشتند، در واقع به زبان بیزبانی میگفتند که خودشان هم چیزی جز عروسکهای خیمهشببازی نبودند؛ و با این اعتراف تلویحی، در واقع از زیر بار مسئولیت تغییر رژیم شانه خالی میکردند و مسئولیت را متوجه "عروسکگردانانی" میکردند که آنها را مثل عروسکهای خیمهشببازی به خیابان آورده بودند برای سرنگونی رژیم شاه.
این نگرش توطئهاندیشانه، ناشی از نوعی طفولیت فکری است. کودک مسئولیتی ندارد و مسئولیتش با والدینش است. اگر گم شود، اگر دستش در چرخگوشت برود، اگر برق او را بگیرد، مسئولیت این فجایع با والدین اوست نه با خود او.
در سال 76 خاتمی با رای اکثریت مردم ایران رئیسجمهور شد ولی بعد از اینکه در تحقق شعارهایش ناکام ماند، بسیاری از همان رایدهندگان مدعی شدند که کل انتخابات 76 یک "بازی" و در واقع کلاه گشادی بوده که نظام بر سر آنها گذاشته است. یعنی مسئولیت رای خودشان را متوجه نظام میکردند.
به علل متعدد، فرهنگ سیاسی ما ایرانیان چنان است که بسیاری از ما مستعد درافتادن مدام ما به ورطۀ توطئهاندیشی هستیم. یکی از این علل این است که ما در طول تاریخ با حملۀ اقوام متخاصم و اشغالگر خارجی روبرو شدهایم و برای بقا، نوعی دورویی پیشه کردهایم و بسیاری از گفتهها و کردههایمان فاقد اصالت و صرفا به قصد بقا یا بهروزی و ترقی در وضع جدید بوده است.
حافظ میگوید: مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/ چون نیک بنگری همه تزویر میکنند. حافظ را به درستی شاعر ملی ایران و دیوان او را نیز عصارۀ فرهنگ ایرانی میدانند. وقتی که ایرانیترین شاعر ایران میگوید در این دیار همه تزویر میکنند، یعنی در فرهنگ ما نوعی دورویی سیستماتیک و نهادینهشده وجود دارد.
این دورویی حتما ضرورت و کارکردی داشته و سود و فایدتی بر آن مترتب بوده است وگرنه آدم عاقل بیدلیل بهگونهای زندگی نمیکند که وصف زندگیاش این مصرع باشد: "حافظم در مجلسی دردیکشم در محفلی".
از مفهوم "رندی" در شعر حافظ، تفسیرهای گوناگونی شده است و مفسران سعی کردهاند بار معنایی مثبت به این مفهوم بدهند. ولی رند کسی است که مسئولیت گفتار و رفتارش را به عهده نمیگیرد. اگر بتواند، با دورویی، قول و فعل خودش را انکار یا آن را بهگونهای معنا میکند که به زیانش تمام نشود. اگر هم نتواند، گفته و کردهاش را به تقدیر نسبت میدهد و از خودش سلب مسئولیت میکند و تقصیرها را به گردن خداوند میاندازد.
گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ/ تو در طریق ادب باش، گو گناه من است. این بیت اگرچه ظاهرا آمیخته به قبول مسئولیت است، اما در واقع چیزی جز این نمیگوید که مسئولیت گناه با دیگری است نه با منِ گناهکار.
مرحوم داریوش شایگان دربارۀ توطئهاندیشی میگفت: «توطئه شکل سکولار تقدیر است.» تقدیرگرا، توپ را به زمین خداوند میاندازد، توطئهگرا نیز با تراشیدن نیرویی خدایگانی، از خودش سلب مسئولیت میکند و مشتی توطئهگر را، که معلوم نیست در کدام پستو پنهان شدهاند، همهکارۀ عالم میداند و دربارۀ اشتباهات خودش نیز آنها را مقصر و موثر و لاجرم پاسخگوی اصلی میداند.
خلاصه اینکه، ما با مسئولیتپذیری چندان سر آشتی نداریم و گرفتار دورویی سیستماتیک و عمیقی هستیم که از تاریخ استبدادیمان نشأت گرفته است. اسم این دورویی را هم "رندی" گذاشتهایم تا بتوانیم به آن ببالیم و با آن خوش باشیم و در قبال رذائلش هم مسئولیتپذیر نباشیم.
بنابراین عجیب نیست که ما همیشه زیر هر نیمکاسهای دنبال کاسهای باشیم و هر واقعهای را نمایشی ببینیم که پشتپردهای دارد. شرقیهای پیچیده، نمیتوانستند باور کنند یک غربی سیاهپوست غیرتی شده و وسط مراسم اسکار به مجری مراسم سیلی زده است.
با این حال، ما ایرانیان به لحاظ فرهنگی در حال فاصلهگرفتن از عوارض استبداد هستیم. این حرف البته به این معنا نیست که گذار به دموکراسی امر سهلالوصول یا قریبالوقوعی برای ما است. اما در این نکته هم نمیتوان تردید کرد که طی سه دهۀ اخیر، ارزشهای دموکراتیک در جامعۀ ایران ترویج شده است. ترویج این ارزشها به فاصلهگرفتن ما از توطئهاندیشی کمک میکند در درازمدت.
قاعدتا روشنفکران جامعه از این حیث باید جلوتر از عامۀ مردم باشند. بنابراین تمایل مردم عادی به کشف کاسهای زیر نیمکاسۀ سیلی ویل اسمیت به کریس راک، چندان عجیب نیست. آنچه عجیب است، چنین تمایلی نزد گردانندگان مجلۀ فیلم امروز بود.
اهالی مجلۀ "فیلم" منتقدان و روشنفکرانی هستند که در قیاس با مردم عادی، با شرق و غرب عالم آشنایی قابل توجهی دارند و هر سال صدها فیلم سینمای جهان را میبینند. بسیاری معتقدند تماشای یک فیلم برابر است با خواندن چند کتاب.
حتی اگر چنین نباشد، درافتادن معتبرترین مجلۀ سینمایی به ورطۀ توطئهاندیشی در ماجرای ویل اسمیت، شاید دال بر این باشد که نخبگان جامعۀ ایران هم، به ویژه اهالی هنر، هنوز گرفتارِ گرایشِ مزمنِ قلابیدیدن امور عالماند. وقایع عالم، واقعی است مگر اینکه خلافش ثابت شود.
منبع: عصر ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۰۸۲۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تحریف تاریخ، تضعیف شیعه و باقی توطئهها
منش و رفتار دادگرانهاش به گونهای بود که به گفته دکتر باستانیپاریزی تا چند سده پس از او، بانوان آبادیهای منطقه الموت با درود فرستادن بر روان او، کارهایی مانند نخریسی را میآغازیدند. با دکتر مهدی علمیدانشور، استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب که در ادیان و عرفان، گرایش ادیان ایران باستان و البته پژوهشگر تاریخ و کلام اسماعیلیه، آن رگ پنهانی را دردست گرفتیم که برآمدن حسن صباح وادامه جنبش او را برای مدتها بیمه کرد.در ادامه گفتههای این استاد ادیان و عرفان ایرانی را مرور میکنیم.تداوم تحریف با ابزار سینما
اسماعیلیه بیگمان یک انحراف در روند اسلام و تشیع است و نمیتوان به عنوان جریانی مثبت با پذیرش از آن سخن راند اما دستکم تا دورهای هماهنگ با نیازهای فرقه، منفعتطلبی و آز داعیان و خلفایشان در حاشیه شریعت پیش میرفته اما در دوران معاصر از منفعتطلبی خود خارج شده و فراتر رفته به گونهای که با منفعت دیگران همسو شده و حرکت میکند؛ یعنی دیگران از آنها استفاده ابزاری میکنند.بیاغراق ویرانی، جاگزینی و دگرگونیها در تمام بناها، یادگارهای تاریخی و تغییرات شکلی و مرمت یا بازسازی که در شهر مقدس مکه انجام گرفته و میگیرد، توسط مهندسان و معماران مجموعه آقاخان است! یعنی دستهای کننده و راهانداز طرحهای وهابیت و استعمارند. مثلا رمی جمرات و تغییرات اخیرش با دست همین مجموعه آقاخان انجام شده و تقریبا تمام سازهها، آثار و بناهای تاریخی اسلامی را در عربستان و بهویژه مکه از آن هویت و شناسنامه خارج کردهاند! که دیگر هیچ هویت اسلامی روشنی ندارد و همانند یک بنای معاصر یا روزآمد به نظر میآید.به عقیده شخصی من، اسماعیلیه امروز کاملا از شناسنامه و بافت دیروزی خود خارج است و بر اساس نظرات دیگران و بهویژه کشورهایی شکل عوض میکند که آنجاها مستقر شده و جریانش را ادامه میدهد. اسماعیلیه به عنوان یک فرقه که براساس عدالت خواهی و مبارزه با ظلم زمانی با دولتهای بزرگ دست به گریبان میشد، هرگز از آقاخان و مجموعهاش درباره فلسطین چیزی شنیده نشده یا درباره آدمکشیهای اسرائیل هرگز نقد و واکنشی نشنیده و نخواهید شنید. تحریف تاریخ توسط سینما ساده و موثر است در فضایی که دیگر کتابخوانی رونقی ندارد، سینما که فضای جادویی، سحرانگیز و جذاب میآفریند بهراحتی مخاطبان را جذب میکند و در خواب مسئولان و دستاندرکاران ما، تاریخ و شخصیتها را به یغما برده و مصادره میکنند و...؟ مثلا همین سریال حشاشین هنگام پخش شبانه در رمضان در یکی از شبکههای تلویزیونی در مصر، فقط با دوسه ساعت فاصله زیرنویسهایش به زبانهای مختلف از جمله فارسی منقح، رسا و پیراسته در دسترس بود!
ماجرای ۶ امامیها
اسماعیل، پسر ارشد امام صادق(ع) بنابر برخی روایات در جوانی علاقه خود را به اندیشههای غلات نشان داده و با یکی از غالیان به نام ابوالخطاب در ارتباط بود.بامرگ زودهنگام ابوالخطاب درسال۱۳۸هجری، اسماعیل ازسوی همان مریدان مجذوب! به جانشینی برگزیده شد. مرگ زودرس در۱۴۵هجری گریبانگیر اسماعیل گردید. این حلقه، آزها و آرزوهایی داشتند و گمان میبردند پس از فوت امام صادق و جانشینی اسماعیل میتوانند به اهدافشان برسند که البته چنین نشد. امام صادق با فراست، هوشمندی و آرامش خاصی، طرفداران اسماعیل و ابوالخطاب را بهویژه به مراسم دفن اسماعیل فرامیخوانند و بارها در مسیر تشییع، کفن را از چهره جنازه کنار میزنند و هیچ جای شکی در مرگ پسرش برای کسی باقی نمیگذارند. این موضوع در حدود یک سده در پیله بود و انگار پوستاندازی میکرد و خود اسماعیلیه به این دوره، نام «ستر» یا مخفی دادهاند.
پیچ انحرافی
در نیمه سده سوم، فردی به نام حمدان ابن اشعث، مشهور به قرمط در کوفه به تبلیغ قائمیت محمد ابن اسماعیل به عنوان امام غایب پرداخت و خودش را نایب محمد به عنوان مهدی موعود نامید! همین حمدان شخصی به نام عبیدا... مهدی را برای تبلیغ به سوریه راهی کرد. ولی عبیدا... به تبلیغ برای خودش با عنوان مهدی پرداخت. حمدان هم داعیانی را فرستاد که از کار او جلوگیری کنند و عبیدا... ناگزیر از فرار به شمال آفریقا شد.در ادامه عبیدا... در سال ۲۹۷ هجری رسما حکومت فاطمیان را در مغرب بنیان نهاد و تا ۳۳۲ به یورش به اطراف میپردازد. بعد از او پسرش القائم بأمرا... و سپس خلیفه چهارم المعزالدین ا... است که دوران او مصر فتح و قاهره ساخته و پایتخت میشود، مسجد الازهر بنا میشود و عیدغدیر و عاشورا تعطیل رسمی میشود.
بزنگاه تاریخ
در ادامه خلفای فاطمی میرسیم به هشتمین خلیفه یعنی مستنصر بالله (که داستان سریال حشاشین برساختهای از دوران اوست). این خلیفه دو پسر داشت. احمد و نزار که بارها نزار پسر بزرگتر جانشین اعلام شده بود اما بعد از مرگ خلیفه، بدرالجمالی وزیر به دلایلی با فوت خلیفه، احمد را جانشین اعلام میکند و نزار را به شکلی مشکوک به قتل میرساند.
صباح بینقاب
حسن صباح متولد قم است و در همان شهر با اسماعیلیان پیوند میخورد. زمان را به عقب برگردانیم؛ صباح چهرهای فوقالعاده کاریزماتیک دارد. او سراغ ردهبالاهای جامعه نمیرود، بلکه میان مردم و چوپانها و انسانهای بیپروا و جنگاور میرود و یارانش را از میان آنها برمیگزیند که از مرگ نمیترسند. به همین خاطر با وجود نیروی اندک هنگام رویارویی با لشکر صلیبیان با تاکتیکهای نظامی خود شکست سختی به صلیبیها وارد میسازد. صلیبیها که نمیتوانستند به شکست در برابر گروهی کمشمار اقرار کنند از حسن صباح یک چهره آنچنانی و فراواقعی و هراسآور و سپهشکن ترسیم میکنند که اغراقهای حشاشین، مینو، مواد مخدر و... زاییده تخیلات همینهاست که مارکو پولو ۱۴۰سال پس از حسن صباح از دیدههای خودش! از باغ بهشت و حشیش و حسن صباح و... گزارش میدهد. در حالی که اصلا وارد حوزه الموت هم نشده و دژ را ندیده اما در فصلهای ۴۱تا۴۳ به گونهای سخن میپردازد که انگار با حسن صباح در دژ الموت زندگیها کرده! (نمونه معاصر چنین رفتاری همین کتاب خداوند الموت، پل المیر است که اصلا چنین نویسندهای وجود ندارد و... برای فروش کتاب توسط پدیدهای به نام ذبیحا...منصوری با تکیه بر خارجیپسندی ایرانیان جعل شده! اباطیل سریال حشاشین نیز به همین سان، زاییده ذهن صلیبیون و مارکو پولو بوده).حسن صباح اهل مطالعه، تهجد، زهد و دیانت و اواخر گوشهنشین بوده و با مردمان دادگرانه رفتار میکرده تا جایی که چند سده پس از او همچنان که در آغاز اشاره شد در آبادیهای الموت به روانش درود میفرستادند. در سریال حشاشین با برزک نامی طرفیم که بسیار خونریز و قصیتر از صباح است در حالی که در تاریخ از او با نام کیابزرگ امید یادشده. من قصدم تطهیر کردن حسن صباح نیست اما تمام دوران زندگی او را که بررسی کردم حدود ۵۰ ترور با دستورش انجام شده. او با خلفای عباسی و امرای سلاجقه از آن رو اختلاف داشت که ایرانی نبودند. نخستین بار کتابهای دینی را با زبان فارسی نگاشت و بااین اصطلاح «محل به محل و امیر به امیر» به برانداختن سردمداران میپرداخت، زیرا نیروی نظامی پرشماری برای رویارویی مستقیم نداشت. هیچ کجای تاریخ از او دستوری برای قتل مردم (مثلا مردم اصفهان در حشاشین) داده نشده. هرچند کیابزرگ امید با بیپروایی به قتلهایی دست زد.
خدمت اسماعیلیه و خیانت آقاخانها
هوشمندی خواجه نصیر سرانجام به بستن پیمانی میان هولاکوخان و اسماعیلیه انجامید منتها هولاکو پیمانشکنی کرده با قتل عام اسماعیلیه حتی دژ را نیز با خاک یکسان میکند و آن همه کتابها و... برخلاف عهدنامه نابود میشود.دیگر صدای نزاریان خاموش میشود تا ۱۰۹۰هجری سپس دوران کریمخان زند که ابوالحسن علی امام چهل و چهارم نزاری از سوی او حاکم کرمان میشود و نزاریان کمکم قدرتی دست و پا میکنند. فتحعلیشاه قاجار نیز با حسن علیشام امام چهل و ششم نزاریان وصلت میکند و به او لقب «آقاخان» را میدهد و او را به حکومت کرمان میگذارد.اما این وصلت دوامی ندارد و بعد از مدتی با جنگ با هم میپردازند. در این جنگ آقاخانها شکست میخوردند و ناچار همین آقاخانیهای شکستخورده به خراسان بزرگ (افغانستان بعدها که از سوی استعمار انگلیس چنین نامی بر آن سامان دیکته شد) پناه میبرند. آنجاست که با انگلستانیهای دشمن ایران و حکومت مرکزی خراسان متحد شده با خوشخدمتیهاشان از سوی انگلیس به رهبرشان لقب «سِر» داده میشود. جالب است با شکست انگلیس از حکومت افغان، آقاخان به هند زیر چتر انگلیس میرود. سرانجام آقاخان سوم که متولد انگلیس و پرورده فرهنگ غرب است، به تخت مینشیند و مقر رهبری را از هند به انگلیس میآورد. اینها با ثروت هنگفتی که دست و پا کرده بودند به ملکه و انگلیس کمکها میکنند و لقبها و امتیازهایی میگیرند. تا در سال ۱۳۷۶ هجری با درگذشت آقاخان سوم، کریم آقاخان در ۱۹سالگی به امامت چهل و نهم نزاریان در لندن به تخت میرسد.
سفیدپوش دیروز، سیاهروی امروز
نکته مهم این است که در شریعت نزاری وقتی به آقاخانها میرسیم دیگر شریعتی وجود ندارد حتی آن قشر ظاهری هم دیده نمیشود و برای رفتارهای خلاف رفتار عرفی و شریعت چه توجیهها میکنند.سریال حشاشین به لحاظ تاریخی هم برای ما ایرانیها سندیت ندارد و شخصیتهای مهمی مانند خیام، غزالی و… آنقدر در آن منفعل و بیخاصیت به تصویر درآمدند که با آنچه در ذهن و تصور ماست، فرسنگها فاصله دارند. در واقع این مجموعه با وجود اینکه سریالی استاندارد و با کیفیت قابل قبول است، چیزی فراتر از یک مجموعه رمضانی و مناسبتی نیست. چرا که تاریخ مصرفدار و برای استفاده راهبردی در مقطع زمانی ساخته شده و بنا به ادعای سازندگانش تبدیل به سریالی تاریخی مستند و قابل ارجاعی نشده است.حشاشین متاسفانه سریالی تماما تحریف تاریخ اما جذاب! است که در مصر ورشکسته با بودجه چندمیلیوندلاری با مسخ و تحریف چهار شخصیت ایرانی بر ضد ایران و ایرانی ساخته شده که هیچکدام هیچ ربطی به مصر نداشتند! این که چرا حسن صباح در این بازه زمانی به تصویر کشیده شده، دارای ابعاد و اهداف پنهان و مزورانه است.
تصویرسازی غلط به نفع جریان خاص
سریال حشاشین در ظاهر داستانی درباره خلافت عربها در سرزمینهای اسلامی است، اما بیشتر داستان آن در ایران در شهرهای بزرگ آن رخ میدهد. حتی شخصیتهای اصلیاش هم با اینکه در ظاهر عرب هستند و طبیعتا در یک سریال مصری به زبان عربی صحبت میکنند اما زاده داخل مرزهای ایران هستند و یکی از آنها تبدیل به رهبر یکی از گروههای مخالف با خلیفههای عرب میشود. رخدادهای این سریال در یک بستر تاریخی در سده یازدهم اتفاق میافتد. حسن صباح در مخالفت با عباسیان که شعار و پوشش و پرچمشان سیاه است، رنگ سفید را برای پوشش و پرچمش برمیگزیند اما در حشاشین سیاهپوش است بر پرچم سیاه هوادارانش شعار لا ا... الا ا... نقش بسته تا برای مخاطبان امروزی همه چیز یادآور و نشانه داعش و داعشیگری باشد.
سرمایهگذاری عجیب مصر در صنعت سرگرمی
مصر که درخرج یومیهاش مانده و دستش واقعا خالی است درچنین مقطعی با صرف بودجهای هنگفت حشاشین را برساخته زیرا در پی آسیبزدن و کژنمایی اسلام سنتی و اسلام سیاسی و اخوانالمسلمین بوده[که حماس از این نحله است] تا در ماه رمضان و رونق تماشای سریالهای آیینی به مردم بقبولاند که حسن صباح، پدر داعش است! هرچند از مصر نمیتوان انتظار داشت شخصیتهای ما را درست و راست و بدون معناهای ضمنی ضد ایرانی نشان دهد.شما«وعده صادق» و پیامدهایش را بسنجید! اسرائیل دقیقا از همین میترسد از اسلام سیاسی! که جرأت میکند یک قدرت را که به تعریف خودشان بزرگ است، پوشالی بشمارد. در حالی که کشورهای عربی ذلیلانه با اسرائیل همپیمان میشوند و عربستان مخفیانه به راه سازشکاری میتازد!نکته آزارنده تحقیر بزرگان ما از سوی مصر سرسپرده است. سریال حشاشین تحقیر فرهنگ بزرگ و تمدن سترگ ماست. در این بازه مهم تاریخی چرا هوشیاری به خرج نمیدهیم؟ خواجه نصیرالدین طوسی که کشوری را نجات داد را در این سریال ببینید چگونه تصویر شده؟ چرا خود ما از این همه شخصیتهای بزرگ فیلم فاخر نمیسازیم و اجازه میدهیم دشمنان ما این چنین تاریخ و فرهنگ و تمدن و چهرههایمان را با بیپروایی و دروغزنیهایشان تاراج کنند؟